وارد عصر جديدي ميشويم: قرن مهاجر
نویسنده: تامس نيل/ مترجم: سهند ستاري
امروز بيش از يك ميليارد مهاجر در سطح منطقهاي و بينالمللي وجود دارد و تعداد آنها رو به افزايش است: احتمال دارد اين تعداد ظرف چهل سال آينده به دليل تغييرات اقليمي دوبرابر شود. با اينكه شايد بسياري از اين مهاجران از مرزي بينالمللي يا منطقهاي عبور نكنند، محل سكونت و شغل خود را بهکرات عوض ميكنند و هر روز فواصل طولانيتري را از خانه تا محل كار طي ميكنند. اين حد از افزايش جابهجايي انسانها بر زندگي همه ما تاثير دارد و شايد ويژگي تعيينكننده عصر ما باشد: قرن بيستويكم قرن مهاجر خواهد بود.
براي كنترل و مديريت جابجاييها مرزهاي جهان بيش از
پيش گسترده ميشود. فقط در بيست سال گذشته، خصوصاً بعد از حملات يازده سپتامبر،
صدها مرز جديد در سراسر جهان پديدار شده است: كيلومترها سيمخاردار جديد و
ديوارهاي امنيتي بتني، بازداشتگاههاي دريايي متعدد، بانكهاي اطلاعاتي گذرنامههاي
بيومتريك، ايستهاي بازرسي در مدارس، فرودگاهها و كنار جادهها در سراسر دنيا.
همه اينها گواهي است بر دلمشغولي شديد نسبت به كنترل جابجاييهاي جمعي و عبور از
مرزها.
اما اين دلشمغولي در تاريخ تمدن غربي سابقه دارد و
هميشه بوده است. در حقيقت، نفس گسترش تمدن مستلزم اخراج مدام مهاجران با تکنيکهاي
مختلفي بود. تکنيکهاي قلمرومحور: سلب مالکيت زمينهاي مردم از طريق کشيدن فرسنگها
حصار جديد (که از دوره نوسنگي آغاز شد)؛ تکنيکهاي سياسي: محرومكردن مردم از حق
رفتوآمد آزادانه با کشيدن ديوارهاي جديد براي جلوگيري از ورود غريبهها (که
ابتکار دوران باستان بود و در مصر، روم و يونان استفاده شد)؛ تکنيکهاي قضايي:
مجرمسازي و زندانيکردن (که در اروپاي قرون وسطي ابداع شد)، و تکنيکهاي اقتصادي:
بيكاري و سلب مالكيت از طريق مجموعهاي از ايستهاي بازرسي (که دستپخت دوران مدرن
است). بازگشت اين تکنيکهاي تاريخي و تركيب آنها، که تصور ميشد ليبراليسم مدرن
ريشهکنشان کرده، اكنون معرف بخش عمدهاي از زندگي اجتماعي روزمره است.
قرن حاضر قرن مهاجر است چون بازگشت اين روشهاي
تاريخي اكنون براي اولينبار بهوضوح نشان ميدهد كه مهاجر «همواره» يک فيگور
برسازنده جامعه بوده است. به عبارت ديگر، مهاجران برخلاف رفتاري که اغلب با آنها
ميشود فيگورهايي حاشيهاي يا استثنايي نيستند، بلكه اهرمي ضرورياند كه به کمک
آنها فرم اجتماعي تمامي جوامع تاكنون موجود حفظ شده و گسترش يافته است. جوامع،
دولتها، نظامهاي قضايي و اقتصادي قلمرومحور براي توسعه خود محتاج اخراج گسترده
مهاجران بودهاند. رشد ناگهاني آمار مهاجرت در سال گذشته ميطلبد در تاريخ سياسي
از منظر فيگور مهاجر تجديدنظر كنيم.
به نمونه بربرها در تاريخ باستان (دومين نام تاريخي
مهم مهاجر بعد از کوچنشينان) توجه كنيد. در غرب باستان شكل اجتماعي مسلط دولت
سياسي بدون اخراج تودهاي يا سلب مالکيت سياسي از عدهاي ممكن نبود: جماعت بزرگي
از بربرها از كوههاي خاورميانه و مديترانه براي بردگي ربوده شدند و از آنها بهعنوان
كارگر، سرباز و خدمتكار استفاده شد تا طبقه حاكم روبهرشد در رفاه و تجمل زندگي
کنند و دور شهر ديوار بکشند. جهان کلاسيک يونان و روم که جلوه رمانتيک دارد با
بردههاي مهاجر، «بربرها»، ساخته و پايدار شد. ويژگي بنيادين بربرها از نظر ارسطو
«خانهبهدوشي» و «ناتواني» ذاتي از عمل سياسي، سخنوري و نظمپذيري بود. برخي از
همين تکنيکهاي اخراج سياسي در دوران باستان - و توجيههايشان - هنوز هم برقرار
است. مهاجران در ايالات متحده و اروپا، چه با اوراق و چه بياوراق، کل اقتصاد و
زندگي اجتماعي را سرپا نگه ميدارند و چهبسا هر دوي اينها بدون مهاجران متلاشي
شود. همزمان اين مهاجران، اغلب بهخاطر منزلت اجتماعي نصفهنيمه يا نداشتهشان، در
مقايسه با شهرونداني که زندگيشان را از کار آنها دارند عمدتاً سياستزدودهاند.
درست همانطور که يونانيها و روميها توان بينظير گسترش نظامي، سياسي و فرهنگيشان
را از قبل اخراج نيروي كار مهاجر مجاني يا ارزان داشتند، براي اروپاييها و
آمريكاييها هم امروز وضع به همين منوال است.
اگر اين مقايسه به نظر عجيب و غريب ميآيد، تصوير
مهاجران را در رسانههاي امروز در نظر بگيريد. ارتباط ميان مهاجر باستان و مهاجر
امروز در لفظ همانقدر صريح است که ارتباط ساختوساز ديوارهاي مرزي باستاني با
ديوارهاي مرزي مدرن در معماري. در آمريكا كساني چون ساموئل هانتيگتون و پاتريک
بيوکنن نگران «هجوم مهاجران مكزيكي» به «تمدن آمريكايي» بودند. در بريتانيا،
گاردين پناهجويان را در پايان سرمقاله خود درباره بحران اروپا، «سلبمالکيتشدههاي
ترسناک» توصيف كرد، كساني كه «دروازههاي اروپا را به لرزه در ميآورند» - ارجاع
تاريخي مستقيمي به هجوم بربرها به روم. در فرانسه، ماري لوپن، کانديداي پيشتاز
رياست جمهوري در تجمعي در سال 2015 گفت «سيل مهاجران مثل هجوم بربرها در قرن چهارم
است و پيامدهايش نيز همان خواهد بود». حتي دونالد توسك، رئيس شوراي اروپا،
پناهجويان اخير را با همان استعاره نظامي «آبهاي خطرناک» توصيف كرد كه روميها
با استفاده از آن بربرها را از حقوق و کنش سياسي محروم کردند: «پناهجويان «امواج
سهمگيني» هستند كه اروپا را در نورديدهاند و هرجو مرجي به پا ميکنند که بايد
«مديريت و مسدود» شود. ما با زايش فرم جديدي از فشار سياسي مواجهيم و حتي برخي آن
را نوعي جنگ ترکيبي مينامند كه در آن، مهاجرت به ابزار يا سلاحي عليه همسايگان
بدل ميشود».
قرن حاضر قرن مهاجر خواهد بود نه فقط بهخاطر ابعاد
بزرگ اين پديده، بلكه چون عدم تقارن بين شهروندان و مهاجران بالاخره به نقطه گسست
تاريخياش رسيده است. تصور هرگونه بهبود ساختاري در اين وضعيت بسيار دشوار است،
اما در تاريخ بديلها و راهحلهايي هم پيدا ميشود. پيش از طرح هر راهحلي،
نخستين گام براي هر تغييري گشودن فرآيند تصميمگيري سياسي به روي همه کساني است که
متاثر از اين تغييراتاند - صرفنظر از جايگاه اجتماعيشان. تنها راه روبهجلو در
مسير طولاني عدالت و برابري اجتماعي براي پناهجويان يك چيز است: منزلت مدني و
اجتماعي براي همه.
* تامس نيل دانشيار فلسفه در دانشگاه دنور است. حوزه كار او فلسفه اروپايي،
فلسفه سياسي، فلسفه جابجايي و رفتوآمد و فلسفه محيطزيست است. هدف او در پروژه
نظرياش به كارگرفتن رخدادهاي سياسي اخير نظير جنبش تسخير، فعاليتهاي مهاجران و
مقاومت بومشناختي در تفكر و فلسفه اروپايي است. از آثار او ميتوان به «در حد
فاصل دلوز و فوكو»، «بازگشت به انقلاب»، «فيگور مهاجر» و «نظريه مرز» اشاره كرد.
منبع: aeon.co
برگرفته از تار نمای تز یازدهم